روایت زندگی شیخه صبحه که عروس حاکم ابوظبی شد
شیخه صبحه الخییلی که در ۱۹۴۸ در دل صحرا متولد شد، دنیایی بدون برق و جاده را تجربه کرد؛ جایی که تنها صدای بز و ترق ترق آتش میان سکوت شنها شنیده میشد و همین زندگی ساده، برایش پر از شادی بود.

به گزارش راوی، او در چادری بلند و پهن از پشم بز و گوسفند که مادرش حمدا بنت جمعه الخییلی با دست دوخته بود، همراه چهار خواهر و یک برادر ناتنی بزرگ شد؛ پدرشان در کودکی کوچکترین خواهر فوت کرد و مادر با سختکوشی و نظم صحرا فرزندان را پرورش داد.
سبک زندگیشان وابسته به آب و علف بود؛ هر چند ماه یکبار جابهجا میشدند و در تابستان نزدیک آب و در زمستان در چراگاههای مناسب میماندند، پایشان را با جورابهای دستبافت پشمی از گرما و سرما حفظ میکردند.
برای آوردن آب از چاههایی تا ده کیلومتر دورتر راه میرفتند، با مشکهای چرمی و کمک گرفتن از الاغها؛ شیر از شترها بود، گوشت کمیاب و نان روی آتش دستساز.
شادیها ساده بود؛ باران که میآمد، جشن میگرفتند و برنیوش (برنج با خرما) میپختند و بچهها دنبال حشره قرمز کوچکی به نام «بنت المطر» میگشتند؛ در شنها مجسمههایی از شتر و خانه و آدم میساختند.
وقتی زنی زایمان میکرد، همه جمع میشدند تا کمک کنند: هیزم میآوردند، لباس میشستند، غذا میپختند و نوزاد را میخواباندند؛ سختیها برایشان عادی بود و هرگز آن را رنج نمیدانستند.
در دهه ۱۹۶۰ تغییرات آغاز شد؛ خانواده به العین و نزدیکی بیمارستان نقل مکان کردند و خانههای سیمانی ساختند، اما حتی در خانههای بتنی همچنان با روحیه بدوی و ارزشهای گذشته زندگی میکردند.
صبحه در ۱۶ سالگی با شیخ سعید بن شخبوط، پسر حاکم ابوظبی ازدواج کرد و به قصر الحصن رفت؛ مادرشوهرش شیخه مریم، زنی دانا و مذهبی بود که شبها با او از گذشته، زندگی و خدا گفتگو میکرد و به او درسهای بزرگی میآموخت.
صبحه که بیسواد بود، بعدها یاد گرفت بنویسد؛ با تقلید از آیات قرآن و کمک گرفتن از دختران جوان، نوشتن را آغاز کرد و کمکم کتابهایی نوشت، از جمله زندگینامهاش که اکنون در لوور ابوظبی به نمایش درآمده است.
او اکنون در مزرعهاش در العین موزهای خصوصی ساخته و قصد دارد همان احساس گذشته را زنده کند؛ با وجود تغییرات بزرگ در امارات، او ارزشهایی چون سادگی، کرامت، بخشندگی و خانواده را مهمترین میراث خود میداند.